حسن خلق
حدیث
امام حسن (علیه السلام):
اَلخُلقُ الحَسَنُ عِبادَةٌ؛
خوش اخلاقى عبادت است.
(کنزالعمال، ج13، ص151، ح36472)
امام صادق علیه السلام:
أکمَلُ الناسِ عَقلاً أحسَنُهُم خُلقاً؛
عاقل ترین مردم خوش خلق ترین آنهاست.
(اصول کافی، ج 1، ص 27)
امام رضا علیه السلام:
أحسَنُ الناسِ إیماناً أحسَنُهم خُلقاً
نیکوترین مردم از نظر ایمان، خوش خلقترین است.
(عیون اخبار الرضا، 38)
پیامبر صلى الله علیه و آله:
اَحَبُّکُمْ اِلَى اللّه اَحْسَنُکُمْ اَخْلاقا؛
محبوب ترین شما در نزد خدا، خوش اخلاق ترین شماست.
مجمع البیان،
امام على علیه السلام:
حَسِّنْ خُلْقَکَ یُخَفِّفِ اللّهُ حِسابَکَ؛
اخلاقت را خوب کن تا خداوند حسابت را آسان گرداند.
(امالى صدوق، ص 278)
پیامبر صلى الله علیه و آله:
اِنَّما بُعِثتُ لاُتَمِّمَ مَکارِمَ الخلاقِ؛
من تنها برانگیخته شده ام تا اخلاق بزرگوارانه را به کمال رسانم.
(بحارالأنوار، ج 71، ص 382)
امام صادق (علیه السلام):
إنَّ صَاحِبَ الخُلُقِ الحَسَنِ لَهُ مِثلُ أجرِ الصّائِمِ القائِمِ.
آن که اخلاق نیکو دارد، او را پاداش انسان روزه دار شب زنده دار است.
اصول کافی، ج،2 ص100، باب حسن الخلق، حدیث 5
پیامبر صلى الله علیه و آله:
اَوَّلُ ما یوضَعُ فى میزانِ الْعَبْدِ یَوْمَ الْقیامَةِ حُسْنُ خُلْقِهِ؛
نخستین چیزى که روز قیامت در ترازوى اعمال بنده گذاشته مىشود، اخلاق خوب اوست.
(قرب الإسناد، ص 46، ح 149)
خوشرویی چیست؟
امام على علیه السلام:
حُسْنُ الْخُلْقِ فى ثَلاثٍ: اِجْتِنابُ الْمَحارِمِ وَ طَـلَبُ الْحَلالِ وَ التَّـوَسُّعُ عَلَى الْعِیالِ؛
خوش اخلاقى در سه چیز است: دورى کردن از حرام، طلب حلال و فراهم آوردن آسایش و رفاه براى خانواده.
(بحارالأنوار، ج 71، ص 394، ح 63)
امام صادق علیه السلام:
لَمّا سُئِلَ عَن حَدِّ حُسنِ الخُلقِ: تُلَیِّنُ جانِبَکَ وَتُطَیِّبُ کَلامَکَ وَتَلقى أخاکَ بِبِشرٍ حَسَنٍ؛
در پاسخ به پرسش از معناى خوش اخلاقى فرمودند: نرمخو و مهربان باشى، گفتارت پاکیزه و مؤدبانه باشد و با برادرت با خوشرویى برخورد کنى.
(غررالحکم، ج2، ص451، ح3260)
داستان
مالک اشتر
مالک اشتر روزى از بازار کوفه مى گذشت با لباسى از کرباس خام و به جاى عمامه از همان کرباس بر سر داشت و به شیوه فقراء عبور مى کرد. یکى از بازاریان بر در دکانش نشسته بود، چون مالک را بدید به نظرش خوار و کوچک جلوه کرد و از روى استخفاف کلوخى را به سوى او انداخت .
مالک به او التفات ننمود و برفت . کسى مالک را مى شناخت و این واقعه را دید، به آن بازارى گفت : واى بر تو هیچ دانستى که آن چه کس بود که به او اهانت کردى ؟
گفت : نه ، گفت : او مالک اشتر یار على علیه السلام بود. آن مرد از کار بدى که کرده بود لرزه به اندامش آمد و دنبال مالک روانه شد که از او عذر خواهى کند. دید به مسجدى آمده و مشغول نماز است صبر کرد تا نمازش تمام شد، خود را بر دست و پاى او انداخت و پاى او را مى بوسید مالک سر او را بلند کرد و گفت : این چه کارى است مى کنى ؟ گفت : عذر گناهى است که از من صادر شده است که ترا نشناخته بودم .
مالک گفت : بر تو هیچ گناهى نیست ، به خدا سوگند که به مسجد نیامدم مگر براى تو استغفار کنم و طلب آمرزش نمایم
امام حسن علیه السلام ومرد فحاش
مردی از اهالی شام میگوید: روزی در مدینه شخصی را دیدم، با چهرهای آرام و بسیار نیکو و دارای حسن جمال که تا به حال چنین مردی ندیده بودم و به طرز زیبایی هم لباس پوشیده و سوار بر مرکبی بود، دل من به طرف او مایل شد و درباره او پرسیدم؛ گفتند: او حسن بن علی بن ابیطالب ـ علیهالسلام ـ است. با شنیدن نام او خشمی سوزان سرتا پای وجودم را فراگرفت و بر علی بن ابیطالب حسد بردم که چگونه او چنین پسری دارد. پیش او رفته و پرسیدم آیا واقعاً تو فرزند علی ـ علیهالسلام ـ هستی؟ (گویا مرد شامی همانطور که گفته شد، علی ـ علیهالسلام ـ را سزاوار داشتن چنین فرزندی نمیدید و این هم در اثر تبلیغات سوء معاویه در شام بوده است.) وقتی تأیید کرد، من او و پدرش را ناسزا گفتم؛ پس از آنکه به ناسزاگویی پایان دادم، به من سلام کرده و خندید و پرسید: آیا غریب هستی؟ گفتم: آری. فرمود: با من بیا! گویا امر بر تو مشتبه شده است، اگر چیزی بخواهی به تو عطا میکنم؛ اگرطلب ارشاد کنی، تو را هدایت میکنم و اگر در حملِ بار کمک بخواهی، کمکت میکنم و اگر گرسنه باشی، تو را سیر میکنم و اگر برهنه باشی، تو را میپوشانم و اگر محتاج باشی، بینیازت میکنم و اگر رانده شدهای، تو را پناه میدهم و اگر مهمان ما باشی تا وقت رفتن از تو پذیرایی میکنم؛ زیرا که در خانه ما به روی هر نیازمند و درماندهای باز است. مرد شامی چون این سخنان را که از روی حلم و بردباری امام بیان میشد شنید، شروع به گریستن کرد و گفت: شهادت میدهم که تویی خلیفه خدا در روی زمین و خدا بهتر میداند که رسالت و خلافت را در کجا قرار دهد. پیش از آنکه تو را ملاقات کنم، تو و پدرت دشمنترین خلق در نزد من بودید و حالا که تو و پدرت را شناختم، محبوبترین خلق خدایید نزد من؛ گویا پس از این برخورد، امام مرد شامی را به خانه خود میبرند و تا مدتی که در مدینه بود، میهمان حضرت بود و از محبان و مریدان امام مجتبی ـ علیهالسلام ـ شد و دیدگاهش نسبت به خاندان پیامبر دگرگون و در زمره شیعیان اهلبیت ـ علیهمالسلام ـ داخل گردید
داستانی از حضرت رسول اکرم صلوات الله علیه :
روزی مردی یهودی که ادعا می کرد، چند دینار از پیامبر طلب دارد، طلب خود را خواست. آن حضرت فرمود: اکنون ندارم. مرد یهودی گفت: شما را رها نمی کنم تا طلبم را بپردازید. پیامبر فرمود: من هم اینجا، در کنار تو می نشینم. مرد یهودی آن قدر نشست که حضرت، نماز ظهر، عصر، مغرب، عشا و نماز صبح روز بعد را نیز همان جا خواند. اصحاب خواستند یهودی را بیازارند، ولی حضرت آنها را بازداشت. عرض کردند: آیا اجازه دهیم، یک یهودی شما را بازداشت کند؟ حضرت فرمود: «خداوند مرا مبعوث نکرده است تا به مردم ستم کنم.» پس به همراه یهودی و تعدادی از مسلمانان تا نیمه های روز در آن مکان نشست. در این هنگام یهودی گفت: گواهی می دهم که خدایی جز خدای یکتا نیست و تو فرستاده خدا هستی. سپس عرض کرد: به خدا سوگند، با این کارم، قصد جسارت به شما را نداشتم، بلکه می خواستم بدانم اوصاف شما با آنچه در تورات به ما وعده داده اند، تطبیق می کند یا خیر؟ من در تورات خوانده ام که پیامبر خاتم، در مکه متولد می شود و به یثرب هجرت می کند. درشت خو و بداخلاق نیست، با صدای بلند سخن نمی گوید و ناسزاگو و بدزبان نیست. اینک همه ثروتم را در اختیارتان می گذارم تا در راه خدا خرج کنید .
اخلاق امام سجاد علیه السلام :
یکى از اقوام امام سجاد علیه السلام ، نزد حضرتش آمد و شروع به ناسزا گفتن کرد. حضرت در جواب او چیزى نفرمودند چون از مجلس آن شخص برفت ، حضرت به اهل مجلس خود فرمود: شنیدید آنچه را که این شخص گفت الان دوست دارم که با من بیایید و برویم نزد او تا جواب مرا از دشنام او بشنوید.
آنان گفتند: ما همراه شما مى آییم و دوست داشتیم که جواب او را مى دادى . حضرت حرکت کردند و این آیه شریفه را مى خواندند آنان که خشم خود را فرو نشانند و از بدى مردم در گذرند (نیکو کارند) و خدا دوستدار نکوکاران است
راوى این قضیه گفت : ما از خواند این آیه فهمیدیم که حضرت به او خوبى خواهد کرد.
پس حضرت آمدند تا منزل آن شخص و او را صدا زدند و فرمودند که به او بگویند على بن الحسین علیه السلام است .
چون آن شخص شنید که حضرت آمده ، گمان کرد حضرت براى جواب گوئى دشنام آمده است !
حضرت تا او را دیدند فرمودند: اى برادر تو نزدم آمدى و مطالبى ناگوار و بد گفتى ، اگر آنچه گفتى از بدى در من است از خداوند مى خواهم که مرا بیامرزد، و اگر آنچه گفتى در من نیست ، خداوند ترا بیامرزد.
آن شخص چون چنین شنید میان دیدگان حضرت را بوسید و گفت : آنچه من گفتم در تو نیست ، و من به این بدى ها سزاوارترم .
بخشهای اخلاق اسلامی:
1.رابطه با خدا: کارهایی که آدمی باید در برابر خدا بکند، مانند نماز و روزه و دعا
2.رابطه با مردم: برخورد فرد و رفتارهایش با مردم و دیگر اعضای جامعه، مانند رفتار نقشهای خانواده و دوستی. عموما منظور از اخلاق اسلامی بیشتر این بخش است.
3.رابطه با خود: چارچوب برخورد انسان با خودش، مانند حسد (رشک) و چگونگی غذا خوردن